استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایران
چکیده
چون غزل سخن عاشقانه گفتن است، بهنظر می رسد که هرگاه از قالب غزل سخن به میان آید، عواطف انسانی و بهخصوص عشق، یکی از اصلی ترین موضوعات و اندیشههای مطرحشده در آن باشد که چنین نیز هست. هرچند که واژة عشق ریشه عربی دارد، ولی در قرآن مجید نیامده است و عرفا محبت طرحشده در سخن خدا را (یحبهم و یحبونه) مخصوص به خودشان دانسته و پیدرپی بدان استناد جستهاند. در مربوطدانستن این واژه به «عشقه» هم، پیوند محتوایی حیات گیاه پیچک که به دیگر گیاهان میچسبد و از آنان تا نابود کردنشان، تغذیه میکند با آنچه که عرفا و صوفیه، ریاضت و سختگیری بر نفس اماره تا فروکشیدن نفس نامیدهاند، تناسبی خاص دیده میشود. گویی دوره خراسانی در شعر فارسی، دوره خوشباشی است که در عشقهای مطرحشده در آن و از جمله در دیوان رودکی (دل من ارزنی، عشق تو کوهی/چه سایی ارزنی را زیر کوهی/ گر کند یاریی مرا به عشق آن صنم/ بتواند زدود زین دل غمخواره زنگ)، سخن از زمینیترین و مادیترین عشقها و نیز از عشقهایی که به بقای نسل و دلدادگیهایی ایثارگرانه و پاک و به اصطلاح عذری (لیلی و مجنون)، پرداخته میشود، ولی هرچه از دوره نخست ادب فارسی دور میشویم، به وجوه والاتر عشق؛ یعنی عشقهای معنوی و موهبتی بیشتر برمیخوریم.